یه مغازه بود سر کوچه داییم توی خیابون 17 شهریور پشت سازمان برق درست روبروی پارک خیام
اسم مغازه دار اقای اسکویی بود.
من و پسر داییم وحید همیشه وقتی از بازی خسته می شدیم میدویدیم میرفتیم سر کوچه یه دونه کیم دو قلو میخریدیم.من هنوزم وقتی چشمام رو میبندم بوی اون مغازه که فقط هم یاد اور بستنی "کیم دو قلو "بود به خاطر میارم
من دوست داشتم کیم فقط یه قلو باشه اما اون دوست داشت دو قلو باشه بحثمون میشد اما همیشه من قبول می کردم که کیم دو قلو بخوریم
داییم می گفت:اخه مگه مزه اش هم فرق می کنه که شما دوتا هر روز سر یه قلو یا دو قلو بودنش دعوا دارین؟
وحید می گفت:بله...خیلیم فرق داره
منم می گفتم:من خوشم نمیاد بستنی دوقلو باشه.ادم نمیفهمه کدومشو باید اول بخوره
به نظر شما کدوممون منطقی تر بودیم؟
شبا پیش دایی میخوابیدیم چون فقط اون بود که دوست داشت تابستونا توی حیاط بخوابه.ما هم به عشق خنکی شب و شمردن ستارهها میرفتیم توی حیاط .یکیمون اینور دایی میخوابیدیم یکیمون اونورش.هیچ بویی به اندازه بوی عطر یاس برام لذت نداشت.۵ تا گلدون
بزرگ یاس که با بوی شب بوها قاطی میشد خوابهای کودکانهام رو عطر آگین میکرد.
صبح پای سفره صبحانه بازم بشقاب یاس بود که کنار نون سنگک خواب رو از سر آدم میپروند و به آدم اشاره میکرد که:صبح بخیر......
There was a small super market around the corner close to my uncles .The owner's name was "Oskoee"
Vahid ( my cousin) and I would go there when ever we were tired of playing to get chocolate ice cream.I still could remember the smell of that super market when I close my eyes which is a reminder of those chocolate ice creams called "Kim" .
They were single and dabble.I liked it to be single and Vahid wanted them to be dabble so we always had argue about being single or dabble but at the end I would accept to take the single.My uncle would make fun of us:"What's the difference of the taste that you two have about being single or dabble?"
Vahid would seriously say:"yessss....of course it does"
And I would say:"I don't like it to be dabble.I never know which one do I want to eat first"
which one of us were more logical you think?
At night when sleeping we would stay with my uncle (Vahid's dad) because he would sleep in teh yard so we could enjoy the fresh air,looking at the stars and share them between the both of us.The smell of Jasmin was the best part.Five big flower box of Jasmin could make my childish dream full of beautiful smell.Still in the morning it was the same smell of a plate full of Jasmin sitting next to the bread to wake us and tell us:"Good morning" ....
2 Comments:
so nostalgic !
واسه زبان ياد گرفتن هم خوبه وبلاگت ها!
البته اگر زبان من کامل بود
اما من مینویسم چون بعضی از دوستان انگلیسی زبان هم این بلاگ رو میخونند.و من هم هر چی که هستم میذارم اینجا....مهم نیست اگر غلط باشه یا درست...مهم این هست که این من هستم
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home