من دلم مي خواهد
خانه اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسي مي خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد ديگر
"خانه دوست کجاست؟ "
فریدون مشیری
5 Comments:
نقطه چینهای معروفت رو گذاشتی گلم
فکر کنم میدونی منظورم کجاست آره؟
فعلا خانه خالیست
تا ببینیم خدا چه خواهد
دوستان یکی یکی رفتند
شاید باری دیگر خانه ای ساختم و شاید نه
تا یار چه خواهد
امير
چقدر سخته نظر دادن اينجا الهام جان
گويا فريدون خان اين شعرو براي تو سروده
اول فكر كردم خودت سروديش
نه بابا
ما که طبع شعر نداریم
اینکاره نیستیم اصلا
اما آره
به نظر میاد فقط برای من سروده شده
برای همین هم اینجا نوشتمش
شاید ببرمش روی پروفایلم هم بذارمش
اینو اون روزایی نوشتم که خونه دوستی رو داشتم خراب میکردم اما خوب
یه چیزی از درونش فریاد کشید
نه ترو خدا نکن
فعلا بهش گوش کردم تا ببینم فرمان بعدی کی میرسه
ببینم
این موسی ده تا فرمان داشت؟یا بیشتر بید؟
تا توانی هیچ درمانم مکن
هیچ گونه چارهی جانم مکن
رنج من میبین و فریادم مرس
درد من میبین و درمانم مکن
جز به دشنام و جفا نامم مبر
جز به درد و غصه فرمانم مکن
گر نخواهی کشتنم از تیغ غم
مبتلای درد هجرانم مکن
ور بر آن عزمی که ریزی خون من
جز به تیغ خویش قربانم مکن
از من مسکین به هر جرمی مرنج
پس به هر جرمی مرنجانم، مکن
گر گناهی کردم از من عفو کن
ور خطایی رفت تاوانم مکن
تا عراقی ماند در درد فراق
درد با من گوی و درمانم مکن
دوست عزیز
سه نقطه
ممنون برای شعر عراقی
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home