چه خوش آنکه انسان آغاز وپایان شاهنامه اش را خود بنویسد.
Good to write the beginning and the end of the story yourself.
الهام
Whoever knocks on this door feed him and never ask for religion or the way of his life.......................................... هر کس در این خانه را زد آبش دهید نانش دهید و از آیینش مپرسید
2 Comments:
گفتند: چهل شب حیاط خانهات را آب و جارو كن. شب چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل سال خانهام را رُفتم و روییدم و خضر نیامد. زیرا فراموش كرده بودم حیاط خلوت دلم را جارو كنم. گفتند: چلهنشینی كن. چهل شب خودت باش و خدا و خلوت. شب چهلمین بر بام آسمان برخواهی رفت و ...
و من چهل سال از چله بزرگ زمستان تا چله كوچك تابستان را به چله نشستم، اما هرگز بلندی را بوی نبردم. زیرا از یاد برده بودم كه خودم را به چهلستون دنیا زنجیر كردهام.
گفتند: دلت پرنیان بهشتی است. خدا عشق را در آن پیچیده است. پرنیان دلت را واكن تا بوی بهشت در زمین پراكنده شود.
چنین كردم، بوی نفرت عالم را گرفت. و تازه دانستم بیآن كه باخبر باشم، شیطان از دلم چهل تكهای برای خودش دوخته است.
به اینجا كه میرسم، ناامید میشوم، آنقدر كه میخواهم همه سرازیری جهنم را یكریز بدوم. اما فرشتهای دستم را میگیرد و میگوید: هنوز فرصت هست، به آسمان نگاه كن. خدا چلچراغی از آسمان آویخته است كه هر چراغش دلی است. دلت را روشن كن. تا چلچراغ خدا را بیفروزی. فرشته شمعی به من میدهد و میرود.
راستی امشب به آسمان نگاه كن، ببین چقدر دل در چلچراغ خدا روشن است ...
عرفان نظر آهاری
بسيار زيبا گفتي ممنون
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home