7/18/10

you....شما

ای همه شما که دوستم دارید
دوستتان دارم
پریشان قلبهای مهربانتان که گاه نمیبینمشان
نه از آنجا که نمیخواهم
بل از آنکه گاه قادر نیستم
اما میدانم
به خوبی میدانم و میشناسم
سایه های عزیزتان را
که با نگرانیهای دلنشینتان
با آهها و بغضهای دور و نزدیکتان
در هر لحظه با منید
آری در هر لحظه با منید
اندکی دیگر صبور بمانید با من
تا شایسته تندیسی باشم که شما را در خود جای بدهد
و برای روح پر تلاطمم دعا کنید تا اینهمه را در خود بپذیرد
آغوشم را به روی همه شما گشوده ام
و اندازه همه شما را میدانم

الهام



Oh the ones who love me
I love you all
Embarrassed of not seeing your hearts sometimes
not because I dont want to
but because I cant sometimes
But I know
I know it very well
Your warm shadows
which have such a shy worries
and your sigh and subbing far or close by
which is with me
Yes you are in every moment with me
Be more patient with me
to become deserved of being a statue who holds you all in
and
pray for my soul to be able to carry you
I open my arms to you all
and I know your values

Elham

6 Comments:

At July 20, 2010 at 12:52 PM , Anonymous سهيلا said...

الهام جان ، برات آرزوي آرامش دارم . هركجا باشي و هركاري بكني دوستت دارم.ما هميشه منتطرت هستيم بي بي جون

 
At July 20, 2010 at 9:42 PM , Blogger Elham said...

ممنون گلم
من هم برای تو ارزویی یکسان دارم
لطف داری به من

 
At July 21, 2010 at 10:00 AM , Anonymous kalagh rahgozar said...

...

 
At July 24, 2010 at 2:41 PM , Anonymous sky said...

در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگون تر ز سر شانه شویم
بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت
گر در این راه فنا ریخته چون دانه شویم
گر چه سنگیم، پی مهر تو چون موم شویم
گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم
در رخ آینه‌ی عشق ز خود دم نزنیم
محرم گنج تو گردیم چو ویرانه شویم
ما چو افسانه‌ی دل بی سر و بی پایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم

 
At August 5, 2010 at 3:34 PM , Anonymous امير / تيره گان said...

خوشحالم كه شنيدم:

آغوشم را به روی همه شما گشوده ام
و اندازه همه شما را میدانم

و ما هم بي تاب آغوش تنديس زيباي مان هستيم
يادش بخير پارسال

 
At August 8, 2010 at 7:21 PM , Blogger Elham said...

اره امیر جان
روزها می گذرند و همه چیز در تغییر و اغلب از همه چیز جز خاطره ای بر جای نمی مونه
امسال نشد که مثل پارسال ببینمت اما شاید سال دیگه.
کی می دونه فردا چی میشه؟

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home